هرگز از مرگ نهراسیده ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود...............................شيطان اندازه يک حبّه قند است گاهي مي افتد توي فنجانِ دلِ ما حل مي شود آرام آرام بي آنکه اصلا ً ما بفهميم و روحمان سر مي کشد آن را، آن چاي شيرين را شيطان زهرآگين ِديرين را آن وقت او خون مي شود در خانه تن مي چرخد و مي گردد و مي ماند آنجا او مي شود من
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/05/30 - 16:58